عبدالامیر آلبوغبیش
عبدالامیر آلبوغبیش، فرزند سَهَیّم، در شانزدهم دی ۱۳۴۲ در آبادان چشم به جهان گشود. پدرش در ماهشهر، در منطقه سوم دریایی امام حسین (ع)، در بهداری خدمت میکرد. او تا اول راهنمایی درس خواند. عبدالامیر عضو سپاه پاسداران بود و در جبههها حضور داشت. او سرانجام در سی ام شهریور ۱۳۶۱ در کوشک، با سمت فرمانده دسته، بر اثر اصابت ترکش خمپاره به شهادت رسید. مزار شهید در گلزار شهدای بندر ماهشهر است (سن شهید: ۱۹ سال)
بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحیم
اِنّا لِلّه و اِنّا اِلَیْهِ راجِعونْ
فَلْیُقَاتِلْ فِی سَبِیلِاللَّهِ الَّذِینَ یَشْرُونَ الْحَیَاهَ الدُّنْیَا بِالْآخِرَه. (سورۀ نساء،آیۀ۷۴)
با سلام و درود به رهبر کبیر انقلاب اسلامی ایران و تمامی شهدای اسلام و ملت شهید پرور ایران و با سلام به مادر و پدر و برادران ارجمندم.[…] شهادت یعنی انتقال یافتن از زندگانی مادی به زندگی معنوی و الهی و شهادت در مکتب اسلام یک مسئلۀ انتخابی است که انسان وارسته با تمامی آگاهی آن را انتخاب میکند و با شهادت خویش شمع راه انسانهای پاک و نورانی میشود و من با انتخاب آگاهانه راه شهیدان را تا رسیدن به جادۀ پررنگ ادامه و تا خود را به لقاءالله برسانم. و شهادت حد نهایی تکامل است و خون شهید هدر نمیرود و در پیکر اجتماع وارد شده و انسانهای متعهدی به مکتب تحویل جامعه میدهد. با در نظر گرفتن اینکه اگر لیاقت شهادت را داشته باشد.
پدر و مادر عزیزم، با وجود اینکه خیلی دلم میخواست پیش شما باشم و به آرزوهای شما جامۀ عمل بپوشانم، ولی نزدیک شدن به معبود (خدا) را ترجیح میدهم که امیدوارم با شنیدن خبر شهادت من ناراحت نشوید. چون این راهی است که نصیب هر کس نمیشود. بنابراین من راهم را انتخاب کردم و امیدوارم که شما هم درست خط مرا (ولایت فقیه و شهادت) را انتخاب نمایید و ضمناً پدر عزیزم من دوران نوجوانی نمازم را قطع و وصل میکردم، از شما میخواهم که نماز قضا برایم بخوانی و در ماه رمضان که به امیدیه رفتم یک روز روزه بدهکار شدم از پدرم میخواهم که به جای یکروزم، روزه بگیرد. از عموم، برادران و دوستان و آشنایان که از من ناراحتی داشته باشند امیدوارم که مرا بخشنده باشند و از پدرم میخواهم که مرا در قبرستان باغ رضوان ماهشهر پیش قبور شهدای بسیج و سپاه تدفین کنند.